DiamounD

DiamounD

DiamounD

DiamounD

روح

روح، موجودی مجرد است و جسم و قابل قسمت نیست و حیات و فعالیت اعضای بدن، به او متکی است. واژه روح در قرآن در سوره‏ها و آیات متعددی تکرار شده است و متبادر از آن، همان موجودی است که مبدأ حیات و زندگی است و آن را منحصر به انسان و یا انسان و حیوان ننموده است، بلکه آن را در غیر انسان و حیوان نیز اثبات نموده است مثل آیه مبارکه: "...فَاتَّخَذَتْ مِنْ دُونِهِمْ حِجابا فَأَرْسَلْنا اِلَیها رُوحَنا"1. "..مریم میان خود و آنان حجابی افکند و در این هنگام، ما روح خود را به سوی او فرستادیم".
و آیه مبارکه: "وَ کَذلِکَ أَوْحَینا اِلَیکَ رُوحا مِنْ أَمْرِنا"2. "همان‏گونه(که بر پیامبران پیشین، وحی فرستادیم) بر تو نیز روحی را به فرمان خود وحی کردیم". و آیات دیگر. پس برای روح، مصداقی در انسان هست و مصداق‏های دیگری نیز در برخی موجودات دیگر. این دو آیه و آیات دیگر به صراحت دلالت بر وجود روح در انسان و برخی موجودات دیگر غیر از انسان به معانی مختلف وجود دارد از جمله آیاتی که به صراحت دلالت بر این دارد که مراد از روح، تنها روح انسانی است، آیه مبارکه زیر است:
"یسْئَلُونَکَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّی"3. "از تو (ای پیامبر) راجع به روح می‏پرسند، بگو روح از کار خدا است و به شما جز اندکی از علم داده نشده است". در این آیه گرچه روح، مطلق آورده شده و لکن از قرائن موجود در آیه، استفاده می‏شود که مراد از روح مورد سؤال، روح انسانی است که به امر خدا انجام گردیده است. بنابر عقیده بیشتر مفسّران در آیه بالا روح به معنای روان و عامل حیات به‏کار رفته است4. مفسّر بزرگ اهل سنت "شیخ ابوالفتوح رازی" در تفسیر "روح‏الجنان"5. در ضمن بیان اقوالمختلف در مورد مفهوم و معنای روح می‏گوید: "آنچه در این آیه مورد سؤال قرار گرفته، روح آدمی است که قوام حیات به آن است و آدمی به آن زنده و با فقدان آن انسان زنده نمی‏ماند".

مرحوم شعرانی در حاشیه تفسیر رازی چنین بیان می‏کند: "تفسیر روح با این مفهوم درست‏تر به نظر می‏آید که سؤال از وجود روح و حقیقت آن از دیرباز میان ملل جهان متداول بود، خاصّه یهود و مخصوصا آن جماعت از یهودیان که با فلاسفه آمیخته و از عقاید و اختلافشان درباره روح، اطلاع یافته بودند، تعجّب بشر درباره روح از آن است که می‏بیند قدرتی است بر خلاف طبیعت و گوئی بر ضدّ آن در نبرد است و گوشت و پوست و استخوان را چون به خود رها کنند زود پوسیده و متعفّن و پراکنده می‏گردد و روح، او را سالها از فرسودگی و تعفّن، نگاه می‏دارد و به حرکت و سخن می‏آورد و تعقّل و ادراک می‏کند و اینها هیچ‏یک، کار جسم نیست، جسم، سنگین است و سوی پائین میل دارد و روح بر می‏جهد و جسم را می‏جهاند.

"حال پس خود روح از چه مبدأ و منشأ است؟ خداوند جواب داد که مبدأ آن از فرمان خدا است و مانند نور خورشید بر ابدان تابیده و اگر فرمان الهی نبود و از ورای عالم طبیعت، دستوری نرسیده و فروغی نتافته بود، همه چیز جامد بود و صامت".

تفسیر آیه "وَ ما اُوتِیتُمْ مِنَ العِلْمِ اِلاّقَلِیلاً". "شما آدمیان جز اندکی که از علم، نصیب ندارند". این است که روح از دیدگاه قرآن، موقعیتی در عالمِ وجود دارد و آثار و خواصی در این عالم، بروز می‏دهد که بسیار بدیع و عجیب است و شما از آن بی‏خبرید!

مرحوم "بحرانی" مؤلف تفسیر "برهان" در تفسیر آیه فوق از حضرت امام باقر علیه‏السلام نقل می‏کند که فرمود: "معنای آیه، این است که جز تعداد کمی از بشر؛ از روح، آگاهی ندارند".

استاد معظّم علامه فقید، سید محمد حسین طباطبائی قدس‏سره در تفسیر "المیزان"6 می‏نویسد: "کلمه روح به طوری که در لغت معرفی شده، به معنای مبدأ حیات است که جاندار به وسیله آن قادر بر احساس و حرکت ارادی می‏شود ولی مراد از روح در این آیات همان روح و نفس به نام "نفس ناطقه" می‏باشد که در کالبد همه افراد انسانهای موجود، وجود دارد. و وجود آن از ناحیه خدا و وابسته به او است". چنانکه در آیه دیگر می‏فرماید: "..اِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَیئا أَنْ یقُولَ لَهُ کُنْ فَیکُونُ"7. "فرمان او چنین است که هرگاه چیزی را اراده کند، تنها به آن می‏گوید: موجود باش! آن نیز بی‏درنگ موجود می‏شود". از این آیه معلوم می‏شود که:
1. امر خدا یعنی ایجاد هستی و وجودی است که از ناحیه خداوند به روح متعلّق شده و این موجود، وابسته به خداست و به امر او پیدا شده نه علل و اسباب دیگری.
2. موجودی به نام روح، وجود دارد و به همین مناسبت حضرت مسیح علیه‏السلام به عنوان کلمه خدا و روح او شمرده شده، آنجا که می‏فرماید: "إِنَّما المَسِیحُ عِیسی بْنُ مَرْیمَ رَسُولُ اللّهِ وَ کَلِمَةٌ أَلْقاها إِلی مَرْیمَ وَ رُوحٌ مِنْهُ"8. "مسیح، عیسی بن مریم، فقط پیامبر خدا و کلمه اوست که آن را به مریم القاء کرده است و روحی از جانب او است".
خداوند در برخی از آیات روح و جان موجود در انسان‏ها را متعلّق به خود دانسته یعنی تنها از ناحیه او به انسان، عطاء شده است چنانکه در مورد خلقت حضرت آدم علیه‏السلام می‏فرماید: "فَإِذا سَوَّیتُهُ وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی"9. "هنگامی که کار انسان را به پایان رساندم و در او از روح خود (یعنی یک روح شایسته و بزرگ) دمیدم". و در آیه مبارکه دیگر چنین وارد شده است: "ثُمَّ سَوّاهُ وَ نَفَخَ فِیهِ مِنْ رُوحِهِ"10 "سپس اندام انسان را موزون ساخت و از روح خویش در وی دمید".

در این دو آیه روح، متعلّق به انسان ذکر شده و با کلمه "مِن" آورده شده یعنی مبدأ پیدایش او از ناحیه خداست. و نام این ایجاد را "نفخ" یعنی دمیدن نهاده است11 هم‏چنانکه این کلمه در سایر آیات وارده در این باب نشان دهنده همین واقعیت است: "یلْقِی الرُّوحَ مِنْ أَمْرِهِ عَلی مَنْ یشاءُ"12. "وحی را به هر یک از بندگان خویش که بخواهد القاء می‏نماید". و آیه "ینَزِّلُ المَلائِکَةُ بِالرُّوحِ مِنْ أَمْرِهِ عَلی مَنْ یشاءُ مِنْ عِبادِهِ"13. "فرشتگان را با وحی به هر یک از بندگان خویش که بخواهد می‏فرستد تا دلهای مرده را به وسیله آن زنده نماید".
و آیه "تَنَزَّلُ المَلائِکَةُ وَ الرُّوحُ فِیها بِإِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ کُلِّ أَمْرٍ"14. "فرود آیند فرشتگان و روح(مراد جبرئیل است) در آن شب به اذن خدا با هر کاری که تقدیر خدا در امور مختلف است". چنانکه خوانندگان ملاحظه می‏کنند، کلمه "من" در همه این آیات می‏فهماند که روح از جنس و سنخ امر است و آنگاه امر را بیان می‏کند و می‏فرماید:
"إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَیئا أَنْ یقُولَ لَهُ کُنْ فَیکُونُ"15. "فَسُبْحانَ الَّذِی بِیدِهِ مَلَکُوتُ کُلّ شَی‏ءٍ"، "جز این نیست که هرگاه خداوند اراده کند چیزی را، امر کند به او و بگوید باش، پس به وجود می‏آید".

عالم خلق و عالم امر
به طور کلی در مطالعه آیات قرآنی در جهان آفرینش دو پدیده، جلب توجه می‏نماید: یکی پدیده "خلق" که در مسیر سلسله علل و اسباب، قرار داشته و بر زمان و مکان، منطبق می‏گردد و مسیر تکامل را تدریجا می‏پیماید. دیگری پدیده "امر" که نشان دهنده ارتباط موجودات با خداوند می‏باشد، در این پدیده، تدریج وجود ندارد و تنها با اراده خداوند به‏طور آنی، موجود می‏گردد و اسباب و وسائل مادّی در آن راه ندارد و در حقیقت پدیده و عالم امر که روح از آن عالم است، عالم موجودات غیر مادی است16.

مرحوم علامه طباطبائی قدس‏سره در معنای امر در ذیل آیاتی که از تفسیر "المیزان" نقل کردیم، می‏گوید: امر هر چیز عبارت است از ملکوت آن چیز و برای هر موجودی، ملکوتی و امری است که در آیات 185 و آیه 75 سوره انعام و آیه 4 سوره قدر به آن اشاره شده است. مطابق آیات قرآن هر دو پدیده یعنی پدیده مادی و قابل لمس یعنی "عالم خلق" و پدیده‏های امری و مجرد غیر مادی یعنی "امر و خلق" هر دو از جانب خداوند می‏باشد چنانکه در سوره اعراف آیه 54 می‏فرماید: "اَلا لَهُ الخَلْقُ وَ الأَمْرُ". "آگاه باشید که آفرینش و تدبیر جهان از آنِ اوست یعنی به فرمان او است".

خداوند این معنی را در آیات دیگر از جمله آیه 59 سوره آل عمران، نیز متذکّر می‏گردد به این صورت که ابتدا خلقت آدم را ذکر و ارتباط آن را با خاک که یکی از اسباب آن است، بیان، سپس وجود آن را بدون ارتباط به چیزی با تعبیر "کُنْ" یعنی "باش" خاطرنشان می‏سازد پس کیفیت خلقت آدم به صورت تدریج، انجام پذیرفته ولی نفخ روح به صورت غیر تدریجی و یا پدیده امر به وجود آمده پس روح انسان به امر خداوند موجود گشته است و نظیر این آیه را خوانندگان می‏توانند در آیات 12 تا 14 سوره "مؤمنون" مطالعه نمایند.

چنانکه در آیه 59 سوره آل عمران ملاحظه می‏گردد، قرآن پیدایش پدیده روح را به عنوان کیفیتی متفاوت با مراحل قبلی، معرفی کرده است یعنی جنین در ماه‏های اول دوره جنینی، دارای حیات و در حال رشد و نموّ می‏باشد و موقعی که رشد به حدّی رسید که ساختمان قلب، کامل گردید و شروع به طپش نمود و اعضای بدن کامل شد، حیات نباتی جنین تبدیل به حیات عالی‏تری گردیده، پدیده دیگری به نام روح و نفس، به وجود می‏آید و از آن تعبیر به کیفیت امری شده است. در روایت وارد از امام سجاد علیه‏السلام در تفسیر نورالثقلین17 به این حقیقت اشاره شده که حیات ابتدائی که بیشتر، جنبه نباتی دارد به کیفیت بالاتری که برای تعقّل و زندگی مستقل آماده گردیده، تبدیل می‏گردد18.

پس؛ از آیات فوق استفاده می‏شود که روح موجودی محقق و مجرّد از ناحیه پروردگار بوده، جسم نیست زیرا به تعبیر مؤلّف کتاب "رسالة‏النفسیة"19 "جسم قسمت‏پذیر بوده و روح، قسمت‏پذیر نیست، و روح عَرَض هم نیست زیرا که عَرَض را به خود، قیام نبود و جان، اصل آدمی است و همه اعضاء، تبع وی است، عَرَض چگونه بود...؟"
جالب این است که مؤلّف کتاب "رسالة‏النفسیة"، "فضل الله بن حامد حسینی" متوفّای 921هـ.ق. بعد از ذکر مطالب یاد شده، دو بیت شعر فارسی نیز در زمینه مورد بحث چنین سروده است:

سرّی است که جز نهفتنش نیست روان *** دُرّی است نفیس و سفتنش نیست روا
رازی که میان جانِ جانان منست *** دانسته نیست و گفتنش نیست روا

نظرات 1 + ارسال نظر
سعد سه‌شنبه 12 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 09:19 ب.ظ http://dotnetdream.blogfa.com

سلام.
مطلب واقعا جالبی نوشتید. خیلی از ابهامات و سوالات در مورد روح رو برام واضحتر و گنگ تر کرد!
به نظر شما تکان دادن یک جسم با تمرکز و بدون استفاده از دست یکی از اون کارایی نیست که بوسیله روح انسان صورت میگیره؟ خیلی ها این کارا رو بلدن.
چرا بعضی ها میمیرن و بعد از چند ساعت یا یک روز زنده میشن بدون اینکه از روح مطلع بشن؟ البته بعضی ها هم روح بودن رو هنگام مرگ جسم تجربه کردن. حتی برای یک لحظه مرگ.
....

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد